|
کولهپشتیاش را محکم بسته بود. کوله سنگین بود. پر بود از خرج و موشک آر.پی.جی.
داشتیم پشت سر هم به ستون از داخل معبر رد میشدیم. سنگرهای دشمن در 200 متریمان قرار داشتند. آرامآرام و بی هیچ صدایی جلو میرفتیم.
اطرافمان میدان مین بود. کوچکترین صدایی فاجعه به بار میآورد...
ناگهان کولهپشتی علی گلوله خورد.
گلوله خورد و خرجها ی آر پی چی آتش گرفتند... وعلی شعلهور شد.
کولهپشتی علی محکم بسته شده بود و خرجها هم خیلی سریع آتش گرفته بودند. امکان اینکه کولهپشتی علی را باز کنیم نبود.
همه بهتزده داشتند علی را نگاه میکردند. شعلههای آتش لحظه به لحظه بیشتر علی را در کام خودشان میکشیدند و همه هر لحظه منتظر بودند که علی فریاد بزند و دشمن شروع به تیراندازی کند
علی همانطور که داشت میسوخت، نارنجکهایش را از خودش جدا کرد.
و یک کار دیگر هم کرد.
دستش را گرفت جلوی دهانش و مظلومانه روی زمین افتاد.
فقط میشد نگاه کرد.
شعلهها ذره ذره علی را میسوختند و علی جلوی چشمهای ما داشت جان میداد. علی داشت جان میداد ولی جلوی دهانش را محکم گرفته بود.
آتش کم کم سرد شد.
علی که هنوز تهرمقی برایش مانده بود با اشاره از یکی از بچهها تقاضای آب کرد.
رزمنده چفیهاش را خیس کرد و گذاشت روی لبهای علی...
شاید این حق علی بود که لحظه آخر در میان این همه آتش، طعم آب را بچشد. آبی که برای علی حتماً مراد بود و نوید لحظههایی از بهشت را به این بسیجی 16 ساله میداد.
چفیه خیس را که گذاشتند روی لبهایش، نگاهش برای همیشه خیره ماند و شهید شد.
و شاید شهید که نه که برای همیشه؛ "علی عرب "، بسیجی 16 ساله لشکر ثارالله کرمان، شمع محفل شهدا شد.
*مزار شهید "علی عرب "، بسیجی 16 ساله کرمانی، در روستای روحآباد در شهرستان زرند کرمان است
نوشته شده توسط در یکشنبه 90/8/29 ساعت 12:43 صبح. - لینک ثابت
دربــاره ی ما
منوی اصــــلی
آمار بازدید
بازدید امروز: 12نــوشته های پیشین
آخرین نـــوشته ها
دیــگر امکانات