بسم رب الشهداوالصدیقین

پیامبراکرم(صلی الله علیه وآله)اول من یدخل الجنة شهید...

شهیداولین کسی است که واردبهشت میشود

/بحارالانوار{144/74}

آیاتابحال به شهدافکرکرده اید؟آیابه درددل های مادران

 شهیدگوش داده اید؟همان ناله های ملایم وآرام که

ازدهلیزهای قلب مادرشهیدکه آرام گریه میکند

وباخودحرف میزند

 
 
 
گاهی باگفتن حسین حسین...

وگاهی هم گویاباکسی صحبت میکند

که سالهاانتظارآمدنش رادردل دارند را شنیده اید؟

مادران شهیدهرروزباپسرشان درددل دارنداینچنین...پسرم،

عزیزم،بچه هاهمه امدند،دوستانت آمدنداماخبری ازتونیست

پسرم چشمانم سفیدشد آنقدرچشمم رابه در دوختم و

انتظارآمدن توراکشیدم

اگراندگی تحمل کنیم وبه خودمان اجازه بدهیم

صحبت های مادران شهیدراگوش دهیم

هرلیلی مجنون میشوداماوای برماکه حتی تحمل صدای

مادرشهیدرانداریم بااین حال آیانبایدعنوان زنده بودن راازمابردارند؟

آیاتابحال به این فکرکرده ایدکه چرامااسیرلحظه های دردناک

دنیاشده ایم؟ چرادیگربه گل سرخ عشق نمی ورزیم مگر

گل لاله بنام شهدا نبود؟هرکس باشوق یک شاخه ازگل لاله

رادرباغچه ی منزلش خاک میکرد...

پس چرادیگرمثل آن روزهاآسمان وزمین وگل وشهیدبرایمان

زیبانیستند؟

باگل لاله آرامش میافتیم اماامروزازصدای آهنگ های وحشتناک

بیگانه آرامش میابیم امروزناخن های رنگ خون گرفته حنجره ی

عفت رامی فشارندوروح دیگران رامیخراشندولطمه به عاطفه

میزند...

پاهای برهنه راه شوم رامی پیمایندهنگامیکه بادموهای برپیشانی

ریخته رامی پراکند،تازیانه ای به صورت عصمت میزند.

چشمهائیکه دل میربایند،پشت به همه ی حیامیزندوصداهای

نازک وتغییریافته،اصیل ترین عشق رابه پای داربی گناهی

میبرندوخودرابه عشق اصلی معنی میکنندودل

رامیفریبند.امروزبارنگین کمان پشت چشم،راهی برای گناه

میسازندازپله های شهوت بالامی روندسفیدی دلشان

راباسیاهی چشمانشان عوض میکندوشرم وحیارابه سرزمین

گذشتگان به سرزمین متحجرین تبعیدمیکنندوخودرابه هرصورتی

درمی آورندومترسک وارمی ایستندتاکسی باعنیبه ی چشمش

ازاوعکس فوری برداردوبرصندوق دلش پست کندحتی برای یک

لحظه بامتصل شدن به پیچک انحراف به سوی فناشدن پیش

میروند،دریغ ازیک لحظه تفکربه کجاچنین شتابان؟؟؟؟؟؟؟؟

صفای سینه رازیرچکمه های هوس ازبین میبرند

وعطرفناشدن رابه خودمیزنندودلها رابه زنجیرنگاه خودراسیرمیکنند

چشمان همیشه مشتری خودرابه اطراف میگردانندتاخریداردلشان

راپیداکننداگرچه دست های ابریشمی دارندولی دلشان ازآهن

است.شمارابه خواب غفلت میبرندوخودش بربالین شما

می ایستدتابه شرافت تن پوزخندبزند.پلکهایشان به

جای،محافظت ازچشم نگاه تدریجی رابه ارمغان

می آورند.امروزاسیرلحظات دردناک دنیاشده ایم وازهمه

چیزغافلیم چرااینقدرازشهدادورشدیم؟کاش این سئوال لابه لای

ذهنمان کمی بیشترخودنمایی میکردکه هرکدام

ازماهرروزچقدرازوقتمان رابه شهدااختصاص داده ایم؟چقدربه

آنهافکرمیکنیم؟چقدروصیتنامه های شهدارامیخوانیم؟آیالذت

باشهدابودن تابحال درماوجودداشته یانه؟

چقدرخودرامدیون خون پاکشان میدانیم؟وای برمااگرخون شان

رافرش راهمان قرارداده باشیم!تابحال چندبارشانه های

صبورمادرشهیدیاپدرشهیدرازیردستهایمان فشرده ایم تابه

آنهاآرامش بدهیم؟

درحالیکه آنهاآرام ترین زنان ومردان این سرزمین هستندونیازی به

آرامش ماندارندرحالیکه آنان هرروزهمراه وهمدم وهمزبان

شهیدشان هستندبه بیچارگانی چون مانیازندارند.

این ماییم که محتاج آنانیم.نمیدانم تابحال دلت برای تنگ شده

یانه؟نمیدانم تابحال منتظربوده ای یانه؟

اصلاچقدرانتظارکشیده ای؟انتظارآری انتظار!!

راستی میدانی اگرصاحبمان مهدی(عج)بیایدهمه مادران چشم

انتظار،دیگرانتظارشان به سرخواهدرسیداگرآقابیایدعطرشهیدفضای

دلهایمان راسرشارمی کند.اگرآقابیایدشهیدان زندگی دوباره

رادرقدم بهاری اوآغازمی کنندودریک کلام

اگرآقابیایدمادرشهیددرددلهایش رابه

آقابازگومیکندشایدمادرشهیدآن لحظه ازماهم شکایت کند

پس کمی بخودبیائیم



نظر

نوشته شده توسط در پنج شنبه 91/12/24 ساعت 8:5 عصر. - لینک ثابت