زمانه خواست ترا،ماضی بعید، کند
ضمیر غایب مفرد کند،شهید کند

شناسنامه ی درد تو را،کند تمدید
تو را اسیر زمین،مدتی مدید کند

به دستهای نسیم ،آمده است این پاییز
که زخم‌های اناری ات را،سپید کند

درون بقچه ی عصرش،نشد که دختر باد
سپیده دم، گل زخم تو را،خرید کند

زده است خیمه بر این باغ،ابری از اندوه
که رد پای تورا نیز،ناپدید کند

زمانه بافت لباس عزا،به قامت تو
که خود تهیه اسباب روز عید،کند

زمانه خواست که در خانقاه تاول ها
تو را مراد کند،درد را،مرید کند

کنون زمانه شاعر،چه از تو بنویسد؟
خدا نصیب غزل،مصرعی جدید کند

حدیث توست،اگر قصه گوید،از منصور
مقام توست،اگر وصف با یزید کند

خدا نخواست فقط از تو سر بگیرد،خواست
که ذره ذره،تمام تو را،شهید کند

محمد سعید میرزایی



نظر

نوشته شده توسط در سه شنبه 90/7/5 ساعت 12:55 صبح. - لینک ثابت